up to date
جالبترین و مهیج ترین و بروزترین موضوعات رو اینجا دنبال کنید
دو شنبه 11 دی 1391برچسب:مهدی ,فائزه, :: 13:2 ::  نويسنده : natanaeel

خدایا!!
در روز حساب آن گونه حساب کن که قوه ی قضائیه با مهدی و فائزه حساب کرد...
الهی آمین...





پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:انتخابات, :: 18:36 ::  نويسنده : natanaeel

این هم گفتگویی به نقل از یکی از دوستان:

گفتگوی بنده و همشیره محترمه:
من: این مونوریل قم هم که تو دوره بعدی برچیده میشه
خواهرجان : این دولتی که من دیدم توی این ماه های باقی مونده تمومش میکنه
من: این اطرافیانی که من دیدم اصلا با دکتر نیستن.. دکتر خیلی تنهاس:(
خواهر جان : این احمدی نژادی که من دیدم خودش میره بیل میزنه کار رو تموم میکنه ...



دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:ازادی مهدی هاشمی, :: 15:6 ::  نويسنده : natanaeel
 
خدا وکیلی بی انصافی ست در زندان بماند، کسی که می تواند وثیقه ده میلیاردی تهیه کند!‬
 
بنده خدا آقای هاشمی رو انگار از خواب بیدار کردن ؛ ذوق مرگش کردن
این هم یه مقایسه ی ساده:
2 مادر (یکی بی ادعا یکی مدعی)
2 فرزند(یکی خلف دیگری ناخلف)
2 آغوش(هر دو عاشقانه  ولی این کجا و آن کجا)
2حس مادرانه(یکی غریب و تنها  شدن و دیگری حس در کنار فرزند بودن)
2 لبخند (یکی تلخ  از ندیدن و یکی شیرین از آزادی)
2 خانه(یک  کوخ و دیگری کاخ)
2 تخت برای خوابیدن(یکی خاک و سرد دیگری نرم و گرم)

 

مهدی هاشمی پس از آزادی، در کنار اکبر هاشمی‌رفسنجانی

 

 

 
«دخمل بابا» در يادداشتي كه به صورت كاملا اتفاقي به بيرون از زندان درز كرده است، شرايط فوق العاده خوب خود در زندان را شرح داده است. وي درباره فضاي زندان چنين چيزهايي گفته است: اینجا آزادی حاکم است، اینجا دموکراسی حاکم است، اینجا گفت و گو حاکم است، اینجا دانشگاه است، اینجا محل خود سازی است، اینجا مدرسه عشق است و ... .

                                 ===============-=
در همين زمينه يكي از هم بندي هاي «دخمل بابا» خاطرات روزانه خود از اولين هفته حضور «دخمل بابا» در زندان را براي ما ارسال كرده است : (طنز)
 
يكشنبه 
 
چه جلالي، چه جبروتي، ياد دور باش كور باش‌هاي دوره ناصري افتادم. ديشب تازه چشممان گرم خواب شده بود كه برق‌ها رو روشن كردند. هنوز دو سه تا فحش اول را نكشيده بوديم به باعث و باني‌اش كه ديديم يك گيت بازرسي گذاشته‌اند دم در و از همه زنداني‌ها خواستند تا بيايند بيرون و بعد از رد شدن از گيت دوباره بروند درون سلول‌ها. بعد هم درهاي سلول‌ها را قفل كردند. قبلش هم هر چيز تيز يا هر چيزي كه قابليت نيز شدن داشت را جمع كردند و بردند. داشتيم فكر مي‌كرديم اين كارها براي چيست كه يكهو ديدم «دخمل بابا» بين چند نفر محافظ وارد شد. بردندش در همان سوئيتي كه در انتهاي بند و با خراب كردن هفت هشت تا سلول ساخته بودند. چه جلالي، چه جبروتي!
 
دوشنبه
 
از امروز قوانين جديد در بند وضع شده است. براي خروج از سلول بايد كارت تردد داشته باشيم، زنداني‌ها نمي‌توانند بيش از يكبار در ماه ملاقاتي داشته باشند، ملاقاتي‌ها براي همان يكبار در ماه هم بايد از يك هفته قبلش بروند قرنطينه، زنداني‌ها هم بعد از ديدن ملاقاتي بايد يك هفته بروند انفرادي تا خداي نكرده بيماري نگرفته باشند! هر كس وارد بند ميشود بايد ابتدا برود زير دوش كلر! و كلي قوانين سفت و سخت ديگر.
 
با بچه‌ها جمع شديم تا نماينده‌اي بفرستيم پيش «دخمل بابا» و شكايت كنيم. من انتخاب شدم. اول راهم نمي‌دادند. گفتند اسمت آفيش نشده است! جلوي در سوئيتش ايستادم تا آفيشم كردند. بعد از بازرسي توسط بادي‌گاردها و معاينه توسط پزشك! رفتم تو. گلايه بچه‌ها را گفتم. «دخمل بابا» خنديد و گفت: 
 
«بخدا من هم راضي نيستم اما چه كنم كه دست من نيست. بالاخره فرزند يك خانواده پر از ستون بودن اين تبعات را هم دارد. باور كنيد من هم دوست داشتم مثل شما، جزو خانواده‌هاي پاپتي و گدا گودوره بودم و انقدر از فهم و شعور بهره نداشتم اما چه كنم؟ دست من كه نبوده است؟ شما فكر مي‌كنيد من از اين همه مهم بودن خوشحالم؟ فكر مي‌كنيد من خوشم مي‌آيد انقدر چگالي اهميت در خانواده ما بالا باشد؟ من دوست داشتم تمام اموال پدرم را بدهم اما يكروز مثل شماها نفهم باشم و سرم در آخور خودم باشد! البته بابا گفته اند كه فرزندان من مثل فرزندان همه مردم ايران هستند...»
 
خلاصه آنقدر از اين حرفها زد كه دلم برايش سوخت. خوش بحال ما كه رعيتيم و سرمان در آخور خودمان است. نمي دانستم «دخمل بابا» بودن انقدر سخت باشد. بميرم برايش! اما در آخر قرار شد از فردا بيايد درون بند و بقيه را هم آدم حساب كند. وقتي به بچه ها گفتم قرار است آدم حساب شويم در پوست خودشان نمي‌گنجيدند!
 
 
دوشنبه
 
امروز صبح زود از خواب بيدار شديم و خودمان را براي آدم حساب شدن آماده كرديم. «دخمل بابا» آمد و از پشت يك حفاظ شيشه‌اي شروع كرد به صحبت كردن. گفت اگر مي‌خواهيد آدم حساب شويد، اولين قدم اين است كه بايد اينجا دموكراسي حاكم باشد. بعد هم گفت من خودم كلي دموكراسي بلدم و براي نمونه هم اشاره كرد تا فيلم حضورش در اغتشاشات بعد از انتخابات را براي همه پخش كردند. ما كلي دستمان آمد كه دموكراسي چقدر خوب است!
 
بعد «دخمل بابا» گفت كه از نظر او همه برابرند و همه چيز بايد با راگيري انجام شود. ما هورا كشيديم. بعد هم صندوق‌هاي راي‌گيري را آوردند تا با اصول دموكراسي معلوم شود چه كساني مي‌توانند ته مانده هاي غذاي «دخمل بابا» را بخورند، چه كساني افتخار دارند اتاقش را رفت و روب كنند، چه كساني مي‌توانند لباس‌هايش را بشويند، چه كساني مي‌توانند روزي دو بار به او كولي بدهند و...
 
همه اينها با راي گيري مشخص شد! باور نمي كردم او به همه ما با يك چشم نگاه كند!
 
سه شنبه
 
امروز صبح «دخمل بابا» گفت بايد اينجا را مدرسه عشق كنيم. ...همه در رفتيم!
 
چهارشنبه
 
«دخمل بابا» با اينكه از رفتار ديروز ما ناراحت بود اما باز هم سر ساعت مقرر بين ما آمد تا ما را آدم حساب كند. بغل دستي‌ام آرام در گوشم گفت اين چطور مي‌تواند اينهمه آدم را يكجا آدم حساب كند، خسته نمي‌شود؟ نكند بهش فشار بيايد؟ گفتم اين هم از لطف خدا به اين خانواده است. قدرتيِ خدا كارهايي كه اينها مي‌كنند از عهده هيچ بني بشري بر نمي آيد!
 
بعد دو تايي چهارقل خوانديم و از دور فوت كرديم طرفش تا چشم نخورد. يكي از بادي‌گارد‌ها كه ديد چيزي را فوت كرده‌ايم طرف «دخمل بابا» آمد و گير داد به ما. بردندمان و تا شب بازجويي كردند تا خداي نكرده چيز بدي را فوت نكرده باشيم. شب تعهد گرفتند كه ديگر چيزي را فوت نكنيم طرف «دخمل بابا» و ولمان كردند. وقتي آمديم به بند همه خواب بودند.
 
پنجشنبه
 
امروز «دخمل بابا» گفت بايد گفتگو كنيم. پرسيديم اين هم يكي از مراحل آدم حساب شدن است؟ با تكان دادن سر تاييد كرد! بعد گفت اول شما مي‌پرسيد يا من بپرسم؟ زبانمان را گاز گرفتيم و گفتيم خدا به دور! مگر چيزي هم هست كه شما خانواده ندانيد و بخواهيد بپرسيد! خنديد و گفت داشتم امتحانتان مي‌كردم، داريد آدم مي‌شويد! قند در دلمان آب شد.
 
بعد ما شروع كرديم به پرسيدن. يكي از زنداني‌ها پرسيد ببخشيد ماجراي چرخهاي توسعه كه پدرتان گفته بود عده اي از مردم بايد زيرش له شوند چيست؟ يكي ديگر پرسيد ببخشيد مردم اسلامشهر سر چه چيزي در زمان پدر شما ريختند تو خيابون؟ يكي ديگر از تورم 49 درصدي دوره سازندگي پرسيد؟ يكي هم از آن عقب‌ها گفت ببخشيد درست است كه مادر شما گفته بودند كه مردم بعد از انتخابات بريزند در خيابان؟! يكي پرسيد قضيه رشت الكتريك و قرارداد كرسنت اخوي شما چيست؟ يكي هم گفت:...
 
ما همينطور داشتيم گفتگو مي‌كرديم كه يكهو «دخمل بابا» شروع كرد به داد كشيدن و همينطور كه بادي‌گاردهايش داشتند با باتوم راه را برايش باز مي‌كردند رفت تو سوييتش! وقتي كه داشت مي‌رفت كلي فحش داد كه بماند اما وسطش گفت: واقعا كه آدم حساب شدن هم ظرفيت مي‌خواهد! گم شيد نفهم‌ها!
 
«دخمل بابا» رفت در سوييتش و ما نفهم‎‌ها هم رفتيم گم شديم در سلول‌هايمان!
 
جمعه
 
امروز «دخمل بابا» از سوييتش بيرون نيامد. مسئول دفترش گفت بانو كلي شاكي است، برويد توبه كنيد. امروزِ ما كلا به توبه كردن گذشت!
 
شنبه
 
با بچه ها جمع شديم و رفتيم جلوي سوييت «دخمل بابا» براي دلجويي. خودمان هم مي‌دانستيم كه خبطمان قابل چشم پوشي نيست اما رفتيم ديگر. روي مقوا نوشته بوديم: «ما همگي نفهميم/ حال تو رو مي‌فهميم»، «اي دخمل بابايي/ عزيز دل مايي»، «تو زاده ستوني/ ما رو ببخش، ميتوني». كلي هم شعار داديم و گريه كرديم تا اينكه روابط همومي دفتر «دخمل بابا» اطلاعيه‌اي صادر كرد و رضايت مشروط بانو را اعلام كرد.
 
 

بیخیال خودتونو زحمت ندین بعضی از ما هم که نمیفهمیم شما چه بلایی سرمون میارید...

GetBC(34);

پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:افشا,سیاست, :: 22:17 ::  نويسنده : natanaeel
نمي خواستم نوار مكالمات فاش شود اما راستي آزمايي كار را خراب كرد
کیهان: همكار فراري نشريات زنجيره اي كه نوار مكالمات با مهدي هاشمي را ضبط كرده و در اختيار شاكي نامبرده گذاشته، جزئيات ماجرا و نيز بخشي از جزئيات همكاري با مهدي هاشمي را بازگو كرد.
نيك آهنگ كوثر درباره نوار مكالماتش با مهدي هاشمي كه انتشار آن بخشي از تحركات پشت پرده و ماهيت مهدي هاشمي را بازگو مي كند، نوشت: اگر تا دو هفته پيش نگران اثر انتشار نوارها و فايل هاي مهدي هاشمي بودم، چرا كه اولا فقط و فقط براي سنديت ضبط شده و از نظر قانوني و اخلاقي از ضبط گفتگوي ايشان دفاع مي كنم، اما مطمئن بودم كه انتشار آن ضررهاي جبران ناپذيري به بار خواهد آورد. سوال عمده اين بوده كه چرا فايل هايي كه ظاهرا به پرونده شكايت بوذري عليه هاشمي ربطي نداشته را تقديم دادگاه كرده ام؟ جواب را كساني كه قوانين كانادا را نمي شناسند، به راحتي درك نمي كنند. اما يك حقوق دان و استاد دانشگاه اين توضيح را براي دوستاني كه آشنايي به مسائل حقوقي ندارند در اختيار من قرار داده است؛ «احضار شما به دادگاه و الزام شما به پاسخگويي و ابراز مدارك و اطلاعات مورد نظر يك طرف براساس تاسيس كشف دليل ( Discovery) صورت گرفته است؛ تاسيس ديسكاوري يا كشف دليل مخصوص كشورهاي آمريكاي شمالي است كه براساس آن هر يك از طرفين بايد تمام كارت ها و دلايل خود را روي ميز بگذارند. حتي اشخاص ثالث مانند گواهان و مطلعين (در اين پرونده مانند شما) مكلف به رعايت دستور دادگاه درخصوص الزام به افشاي اطلاعات و مدارك هستند.
وي اضافه كرد: وكيل آقاي هاشمي در ماه اوت سال جاري، با حكم دادگاه [كانادا] بنده را براي انجام «راستي آزمايي» احضار كرد از من خواستار «كليه مدارك و فايل ها» شد. من از طرق مختلف (نزديكان آقاي هاشمي) پيغام فرستادم كه اگر بر همين اساس به جلسه راستي آزمايي بروم، مطابق قانون موظفم همه مداركي كه در اختيار دارم را تقديم كنم، چون پنهان كردن مدارك و از بين بردن آنها كاملا غيرقانوني است و در ميان آنها فايل هايي هست كه به نفع هيچ كس نخواهد بود در اختيار افراد ديگر قرار گيرد. متاسفانه يا پيام من را به ايشان نرساندند و يا خيال كردند من مطابق قانون عمل نمي كنم.
همكار متواري نشريات زنجيره اي در ادامه توضيحاتش مي نويسد: آقاي هاشمي در جلسه راستي آزمايي خود ميزان آشنايي اعضاي خانواده خود را با بنده تكذيب كرده و همچنين مي گويند كه هر از گاهي سايت خودنويس را مي خوانده اند و بعد از مدتي به خاطر عدم اعتبار خبرهايش آن را نگاه نمي كرده اند. آقاي هاشمي نمي گويند كه در محدوده زماني پيش از 16 اكتبر 2010، چند ده بار به خودنويس زنگ زده تا خبرهاي مختلف را به ما بدهد كه برخي بعداً دروغ از آب در آمده و ما از انتشار بسياري كه شاهد ديگري نداشته خودداري كرده بوديم. من در شهادت نامه سطح گفتگوها را تشريح و مدارك را ضميمه كردم. اتفاقا بر سر يكي از خبرها كه غير واقعي بودن آن را به روي شان آوردم، با لحني تهديدآميز هرچه دل شان خواست را به من گفتند و از آن تاريخ يعني 16 اكتبر 2010 تماس ما قطع شد. ممكن است سوال شود چرا گفتگويي خصوصي ضبط شده است؟ مطابق قانون، من حق دارم چنين كنم و از حق قانوني ام دفاع كنم. هر كسي مي گويد كار من غيرقانوني است، از قوانين بي اطلاع است.
وي مي افزايد: وكيل آقاي هاشمي در روز موعود، از انجام راستي آزمايي از من خودداري كرد، اما مدارك و شهادت نامه به او داده شده بود. به اين ترتيب، وكلاي شاكي و متهم اين فايل ها را در اختيار داشتند و از آن تاريخ، من به هيچ عنوان اختياري روي آنچه بر سر مدارك آمده، ندارم.


راستش را بگو آقای صداوسیما و آقای قالیباف
یکبار دیگر به سریال نوبرانه راستش را بگو نگاه کنید :

1.      داستان سریال در بستر مجموعه مترو تهران شکل گرفته و جلو می رود .. مترو تهران به عنوان برجسته ترین نماد مدیریت شهری تهران و شهر تهران می باشد .
2.      کاراکتر مامور وزارت اطلاعات (آتیلا پسیانی ) که با بدبینی به دنبال محدود کردن جوانان و فعالیت هایشان می باشد .. به عنوان نماد حاکمیت , *دستگاه امنیتی و دولت و نگاه امنیتی و بسته این سیستم به جوانان *
3.      کاراکتر آقا وحید (حسن پورشیرازی) , مامور حراست مترو یک نظامی بازنشسته خوب , روشنفکر , آزاد اندیش و مهربانی که معتقد است به جوانان باید اعتماد کرد به عنوان  نماد مدیریت فرهنگی شهرداری
4.      کاراکتر مدیرعامل مترو(رضا توکلی) به عنوان فردی روشنفکر و معتدل که به جوانان بها داده و فضای مناسب جهت کار فرهنگی مورد نظر را در اختیار آنان قرار می دهد ..  نماد مدیریت شهرداری محترم
5.      7 کاراکتر جوان سریال (3 دختر و 4 پسر ) که در عین پوشش مذهبی از لحاظ نوع آرایش و روابط اجتماعی و روابط محرم و نامحرم کاملا آزادانه رفتار می کنند و هیچگونه حریمی در روابط با یکدیگر ندارند ...به عنوان نماد جوانان شهر تهران و سبک زندگی مطلوب مدیریت شهری و صدا وسیما  !
6.      خانه همدلان  , گروهی که این جوانان برای انجام فعالیت های فرهنگی تاسیس می کنند و با حمایت مدیر عامل مترو و آقا وحید و حمایت مالی حاجی بازاری شکل میگیرد ... خانه همدلان نمادی است از خانه شهریاران جوان متعلق به شهرداری تهران ! (دوستانی که با خانه شهریاران جوان آشنایی دارند می توانند تصدیق کنند که فضای ترسیمی و شعارهای خانه همدلان مطرح در این سریال چقدر با خانه شهریاران جوان نزدیک است .. البته سریال نتوانسته سایر جذابیت های خانه شهریاران جوان را نمایش دهد ! )
7.      کاراکتر حاجی بازاری که به عنوان حامی مالی گروه خانه همدلان عمل میکند ..نماد طیف مذهبی بازار , حزب موتلفه و اوان انصار .
8.      کاراکتر مدیر فاسد دولتی که متهم به اختلاس و کارچاق کنی بود در ابتدای فیلم سعی در پرداخت رشوه به وکیل را دارد ..نماد مدیران دولت فعلی
9.      گروه دوستان آقا وحید که قبلا در جبهه همرزم بوده اند و امروز هرکدام در سمتی مشغول فعالیتند و ضمن پاکی وصداقت , نسبت به اوضاع جامعه و حاکمیت منتقد و دردمند هستند .. به عنوان  نماد حزب و دوستان و همفکران شهرداری تهران!
10.  اسم و موضوع فیلم "راستش را بگو " که آشکارا مخاطب را به یاد شعار انتخاباتی معروف "دروغ ممنوع " حامیان موسوی و اتهام دروغگویی دولت و احمدی نژاد و حاکمیت از سوی موسوی و مخالفان دولت در سال 88 می باشد .
11.  این نشانه شناسی و نماد شناسی همچنان ادامه دارد !! نکات فوق حاصل مداقه کوتاهی است . این سریال بقدری نمادین ساخته شده است که مخاطب براحتی توانایی انطباق نمادها با مصداق بیرونی خود را داشته باشد . همچنین حجم این نمادها و نشانه ها به حدی زیاد است که  برای تحلیل نشانه شناسی آن براحتی بتوان یک مقاله پر و پیمان از آن استخراج کرد . کلیه کاراکترها و دیالوگ های این سریال نماد یک گروه جامعه و گفتمان و تفکر این گروه را داراست ...
12.  حالا این ها فقط نشانه شناسی بسیار کلی این سریال است . اضافه کنید بر این که حال با توجه به این نمادها و داستان و دیالوگ های این سریال , آقای صداوسیمای محترم در حال ترویج چه مفاهیمی در سطح جامعه است ....
13.  ادامه ندارد ... اشک و آه دارد ...برای مظلومیت رهبرمان در میان این تشنگان قدرت , غصه دارد ...آقایان ! راستش را بگویید ! پست ریاست جمهوری چقدر برایتان ... دارد ؟!
 



صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید. همچون درختی باش که اگر نتوانستی میوه دهی لااقل سایه ای برای افکندن داشته باشی. این وبلاگ شامل موضوعات متنوعی هست که امیدوارم شما رو سرگرم کنه و براتون مفید باشه. پذیرای نظرات و پیشنهادات زیبای شما در جهت ارتقای سطح وبلاگ هستم.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان up to date و آدرس journalist.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 31
بازدید کل : 21333
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1